جملات خنده دار+عاشقانه+جالب و...

“تو” تنها یکیست آن هم تویی

من دیگران را “شما” خطاب می کنم . . .
.
www.3oz.ir
.
خوش به حال خدا که “لحظه به لحظه” با توست

و “من” همیشه درباره ی “تو” با “او” حرف میزنم . . .
.
www.3oz.ir
.
نخورده می،چه داند شراب یعنی چه/ندیده آب چه داند سراب یعنی چه

درست نیست که بدانی چه حالتی دارم/مرا ببین که بدانی خراب یعنی چه . . .
.
www.3oz.ir
.
من ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘـــﻢ ﺑﮕـﻮﯾـــــــﻢ

ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ..

اما ..

ﺍﻣـــــﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﺸـــــــم هــــا،

ﺍﯾﻦ ﭼﺸـــــــم هــای ﺩﻫــﻦ ﻟـــﻖ!
.
www.3oz.ir
.
گرمایی بوده ام همیشه اما بین خودمان بماند

سرمایی میشوم وقتی پای آغوش تو در میان باشد . . .
.
www.3oz.ir
.
در حسرت آغوش تو هستم ، بغلم کن / از عطر بر و روی تو مستم ، بغلم کن

کی گفته که قراره دور از تو بمونم / من با احدی عهدنبستم ، بغلم کن . . .
.
www.3oz.ir
.
روزم با تو آغاز می شود ، شبم بی تو تمام نمی شود !

چه کنم ؟
.
www.3oz.ir
.
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ . . . ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻧﮕﺎﺵ ﮐﻨﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻗﺤﻄﯿﻪ ﺁﺩﻣﻪ (:
.
www.3oz.ir
.
دلم ، یک مزرعه مى خواهد

یک “تو”

یک “من”

و گندم زارى طلایى رنگ

که هوایش آکنده با عطر نفسهاى تو باشد . . .
.
www.3oz.ir
.
اگر گفتی

چگونه می شود مُرده ای را زنده کرد؟

فرض کن من مُرده ام!

حالا بخند…
.
www.3oz.ir
.
بعضیا هم هستن حاضرن از عشقشون بگذرن تا تـــو به عشقت برسی...
.
www.3oz.ir
.
یک مرد چه میخواهد ؟

دستی که بگیرد در دست

چتری که بگیرد بر دوش

یک همقدم عاشق

با او بشود مدهوش... !
.
www.3oz.ir
.
آنهایی که با چشم کمتر دیده میشوند ، در قلب بیشتر یاد میشوند

مثل “تو”
.
www.3oz.ir
.
نگاهت را گره بزن

به هر لحظه من

حس امنیت می گیرم

وقتی تو

درگیر منی
.
www.3oz.ir
.
باور کن! کار من نیست ، کار دل است

دلم جایی میان نفس هایت گیر کرده است
.
www.3oz.ir
.
دو ، ر ، می ، فا ، سل ، لا ، به ، لای ، نت ، ها ، یت ، می ، می ، رم
.
www.3oz.ir
.
من تصوراتم از تو

با ” کــــــــاش ” گره خورده

تـــو ،توقعاتت از من

با ” بایـــــــــد” ..
.
www.3oz.ir
.
امروز یه کار ضرورى دارم و اون دوست داشتن توئه …

دیروز هم همینطور بود

فردا هم همینطوره !
.
www.3oz.ir
.
مُهم نیست که تو با من چـه میکنی !

بیا ببین ” بـَرای ” تو ” من با خودم چه میکنم ...!
.
www.3oz.ir
.
یه وقت به سرت نزند ! که شعرهایم را بتکانی …

چرا که رسوا خواهم شد ، و همه خواهند دید !

لحظه لحظه تو را در میان واژه هایم
.
www.3oz.ir
.
“ من ” “ تو ” و فقط یک قاب عکس . . .

این تمام خوشبختی بود که از جیب خدا کش رفتم ....!
.
www.3oz.ir
.
عشق یعنی :

طوری نگام کنی که انگار …

آدم قحطه !
.
www.3oz.ir
.
سر و ته این حرفها را که بزنم

باز هم

تویی که در سرم

ته حرفها را میزنی....
.
www.3oz.ir
.
آرزویم این است که بهاری بشود روز و شبت

که ببارد به تمام رخ تو بارش شادی و شعف

و من از دور ببینم که پر از لبخند است

چشم و دنیا و دلت …
.
www.3oz.ir
.
هنوز هم وقتی باران می آید تنم را به قطرات باران می سپارم

می گویند باران رساناست ، شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند . . .
.
www.3oz.ir
.
مُـردنَــم را آرزوست

اگـــر آرامگــاه ابــدی آغــوشِ تـو بـاشــد . . .
.
www.3oz.ir
.
خوشبختـــــی یعنـــی

در خاطـــر کســی ماندگــــاری که لحظه های نــبودنــت را با تمــــام دنیــا معاملــه نـــمیکند ....!
.
www.3oz.ir
.
صبح یعنی مست صدای تو

ظهر یعنی انتظار تو

عصر یعنی دلتنگم برای تو

شب یعنی یاد تو

و تو یعنی تمام لحظه های من.... !!!
.
www.3oz.ir
.
بدون گذرنامه از خیالم عبور خواهی کرد ، مهربانیت را مرزی نیست …
.
www.3oz.ir
.
دلم یه رمان میخواد…

اولش من و تو باشیم…..

آخرش ما…
.
www.3oz.ir
.
من .....

بی تو....

همیشه یک مصرع بی پایانم ....
.
www.3oz.ir
.
آرزوهایم حسابی قد کشیده اند …

ببین خواستن تو چه مردی شده برای خودش ...!
.
www.3oz.ir
.
با من راه بیا که برای تو از بیراهه های زیادی گذشته ام …
.
www.3oz.ir
.
شعر صدای نفس های توست وقتی سر بر سینه ام میگذاری و کلمات گورشان را گم میکنند ....!
.
www.3oz.ir
.
عشق يعني وقتي كه نيست اينقدبه اتفاقاتي كه ميتونه براش بيافته فك كني كه نويسنده اي بشي واسه خودت....

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 17:0 توسط ali davinchi| |

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

نوش‌داروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا

 

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار
این‌همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 16:59 توسط ali davinchi| |

چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .
رنگ چشاش آبی بود .
رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ…
وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم
مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه .
دوستش داشتم .
لباش همیشه سرخ بود .
مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه …
وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد که اشک توی چشمام جمع میشد.
دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم .
دیوونم کرده بود .
اونم دیوونه بود .
مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد .
دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم .
می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه .
اونوقت دور لباش هم قرمز می شد .
بعد می خندید . می خندید و…
منم اشک تو چشام جمع میشد .
صدای خنده اش آهنگ خاصی داشت .
قدش یه کم از من کوتاه تر بود .
وقتی می خواست بوسش کنم ٫
چشماشو میبست ٫
سرشو بالا می گرفت ٫
لباشو غنچه می کرد ٫
دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند .
من نگاش می کردم .
اونقدر نگاش می کردم تا چشاشو باز می کرد .
تا می خواست لباشو باز کنه و حرفی بزنه ٫
لبامو می ذاشتم روی لبش .
داغ بود .

وقتی می گم داغ بود یعنی خیلی داغ بود .
می سوختم .
همه تنم می سوخت .
دوست داشت لباشو گاز بگیرم .
من دلم نمیومد .
اون لبامو گاز می گرفت .
چشاش مثل یه چشمه زلال بود ٫صاف و ساده …
وقتی در گوشش آروم زمزمه می کردم : دوستت دارم ٫
نخودی می خندید و گوشمو لیس می زد .
شبا سرشو می ذاشت رو سینمو صدای قلبمو گوش می داد .
من هم موهاشو نوازش میکردم .
عطر موهاش هیچوقت از یادم نمیره .
شبای زمستون آغوشش از هر جایی گرم تر بود .
دوست داشت وقتی بغلش می کردم فشارش بدم ٫
لباشو می ذاشت روی بازوم و می مکید٫
جاش که قرمز می شد می گفت :
هر وقت دلت برام تنگ شد٫ اینجا رو بوس کن .
منم روزی صد بار بازومو بوس می کردم .
تا یک هفته جاش می موند .
معاشقه من و اون همیشه طولانی بود .
تموم زندگیمون معاشقه بود .
نقطه نقطه بدنش برام تازه گی داشت .
همیشه بعد از اینکه کلی برام میرقصید و خسته می شد ٫
میومد و روی پام میشست .
سینه هاش آروم بالا و پایین می رفت .
دستمو می گرفت و می ذاشت روی قلبش ٫
می گفت : میدونی قلبم چی می گه ؟
می گفتم : نه
می گفت : میگه لاو لاو ٫ لاو لاو …
بعد می خندید . می خندید ….
منم اشک تو چشام جمع می شد .
اندامش اونقدر متناسب بود که هر دختری حسرتشو بخوره .
وقتی لخت جلوم وامیستاد ٫ صدای قلبمو می شنیدم .
با شیطنت نگام می کرد .
پستی و بلندی های بدنش بی نظیر بود .
مثل مجسمه مرمر ونوس .
تا نزدیکش می شدم از دستم فرار می کرد .
مثل بچه ها .
قایم می شد ٫ جیغ می زد ٫ می پرید ٫ می خندید …
وقتی می گرفتمش گازم می گرفت .
بعد یهو آروم می شد .
به چشام نگاه می کرد .
اصلا حالی به حالیم می کرد .
دیوونه دیوونه …
چشاشو می بست و لباشو میاورد جلو .
لباش همیشه شیرین بود .
مثل عسل …
بیشتر شبا تا صبح بیدار بودم .
نمی خواستم این فرصت ها رو از دست بدم .
می خواستم فقط نگاش کنم .
هیچ چیزبرام مهم نبود .
فقط اون …
من می دونستم (( بهار )) سرطان داره .
خودش نمی دونست .
نمی خواستم شادیشو ازش بگیرم .
تا اینکه بلاخره بعد از یکسال سرطان علایم خودشو نشون داد .
بهار پژمرد .
هیچکس حال منو نمی فهمید .
دو هفته کنارش بودم و اشک می ریختم .
یه روز صبح از خواب بیدار شد ٫
دستموگرفت ٫
آروم برد روی قلبش ٫
گفت : می دونی قلبم چی می گه؟
بعد چشاشو بست.
تنش سرد بود .
دستمو روی سینه اش فشار دادم .
هیچ تپشی نبود .
داد زدم : خدا …
بهارمرده بود .
من هیچی نفهمیدم .
ولو شدم رو زمین .
هیچی نفهمیدم .
هیچکس نمی فهمه من چی میگم .
هنوز صدای خنده هاش تو گوشم می پیچه ٫
هنوزم اشک توی چشام جمع می شه ٫

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 16:55 توسط ali davinchi| |

خدايا..
جاي سوره اي به نام " عشق " در قرآنت خالي ست ،

که اينگونه آغاز ميگردد :

و قسم به روزي که قلبت را مي شکنند و جز خدايت مرهمي نخواهي يافت  به چشمي اعتماد کن که به جاي صورت به سيرت تو مي نگرد ، به دلي دل بسپار که جاي خالي برايت داشته باشد و دستي را بپذير که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است.

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

مي توان آيا به دل دستور داد؟

مي توان آيا به دريا حکم کرد

که دلت را يادي از ساحل مباد؟

موج را آيا توان فرمود، ايست!

باد را فرمود، بايد ايستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بي گزاره در نهاد ما نهاد

خوب مي دانست تيغ تيز را

در کف مستي نمي بايست داد

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

بي تو يك شب در اين فاصله ها خواهم مرد


مثل يك بيت ته قافيه ها خواهم مرد


تو كه رفتي همه ي ثانيه ها سايه شدند


سايه در سايه ي اين ثانيه ها خواهم مرد

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

گر محبت ثمرش سوختن و ساختن است


یا به دنبال محبت سر خود باختن است


من به میدان رفاقت گذرم از سر خویش


تا بدانی که این حاصل دوست داشتن است

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

گفتم : تو ش‍‍‍‍ـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟

گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟

گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟

گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟

گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 16:54 توسط ali davinchi| |

ديدي فرهاد را بردن / به آنجا که عاشقان مردند
ديدي شيرين را بردن / به آنجا که معشوق را کشتند 
اي کاش بس رويا نبود / عاشق فداي معشوق شده بود 
فرياد فرهاد دله عاشقان را شکست / اشک فرهاد قلب دنيارا شکست
فرهاد کوه کان دگر شکست / فرهاد حال خود شکسته است
معشوق عاشق را گذاشت رفت / شيرين فرهاد را بي‌ شيرين گذاشت
فرهاد هنوزم با شيرينش هست / فرهاد هنوزم عاشق شيرينش هست 
اي کاش شيرينه فرهاد خاطره نبود /‌اي کاش شيرينه فرهاد بس يک رويا نبود 
فرهاد زندست با شيرينش / فرهاد زندست با پري ذهنش

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد 

 

زندگی زيباست زشتی ‌های آن تقصير ماست
در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست
زندگي آب رواني است روان مي‌گذرد
آنچه تقدير من و توست همان می ‌گذرد

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

فکر مي کرديم عاشقی هم بچگيست ... اما حيف اين تازه اول يک زندگيست
زندگی چيزيست شبيه يک حباب ... عشق آباديه زيبايی در سراب
فاصله با آرزو های ما چه کرد ... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد !!!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

اگه يك روز فكر كردي نبودن يه كسي بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه اي كه اون كنارت نباشه و به خاطر بيار اگه چشمات خيس شد بدون داري به خودت دروغ ميگي و هنوز دوستش داري
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

ویلیام شکسپیر میگه : زمانی که فکر می کنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری می کنه... 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

.پازل دل یکی رو بهم ریختن هنر نیست ..... هر وقت با تیکه های شکسته ی دل یک نفر یک پازل دل جدید براش ساختی هنر کردی
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

هيچكس تنهاييم را حس نكرد لحظه ويرانيم را حس نكرد در تمام لحظه هايم هيچكس وسعت حيرانيم را حس نكرد (( بي كس و تنهاييم را حس نكرد)) آنكه سامان غزل هايم از اوست بي سر و سامانيم را حس نكرد.

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 16:51 توسط ali davinchi| |

من به گل های قالی عادت دارم
و صدایم تا گوش دیواری می رسد
 
که پنجره تابلوی یست
 
از جوانی آسمان
 
بر سینه اش
 
و فصل ها
 
مداد رنگی های دخترم
 
وقتی از خانه سیر می شوند
 
و چشم هایم
 
در دور دست های دفتر نقاشی اش
 
پرنده می شوند
 
و دست هایم
 
گاهی مو هایم را رها می کنند
 
برای آتش زدن سیگاری
 
که تقویم را جلو براند
 
و پاهایم
 
سال هاست زیر میز خاک می خورند
نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:49 توسط ali davinchi| |

چه زیباست قطرات اشکی که 
 
بیهوده و بی دلیل با فکر کردن
 
به گذشته و اینکه در آینده چه 
 
خواهد شد...فرو ریزند.....!!!
 
 
 
 
 
 
نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:46 توسط ali davinchi| |

کاش میشد لحظه ها را قاب کرد,روزهای تیره راخواب کرد.

کاش میشد با محبت دلها را باز کرد,درکنار اشک و لبخندزندگی اغاز کرد

بین رویایی شبانه جستجویت میکنم,نرگس عشق منی هر لحظه بویت میکنم,

برگ برگ خاطراتم را خزان بر پا دارد,ای گل ناز بهاری ارزویت میکنم. 

دوست دارم♥

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

از راه دور تو را می پرستم ای قبله ی امید من...از راه دور به تو عشق می ورزم تادیگر آن فاصله ها را احساس نکنی...و تو را در اغوش محبت های خودم می فشارم ... از راه دور نیز میتوانی دستت را در دستانم بگذاری ... و با هم قدم بزنیم... به خواب عاشقی میروم تا این رویا برایم زنده شود...این فاصله ها با عشق و محبتاز بین می برم و کاری می کنم که همیشه احساس کنی در کنار منی و این است یک خواب عاشقانه... خواب نگاه به چشمان هم خواب با هم بودنمان...آری این است یک فاصله دور اما عاشقانه...

دوست دارم♥

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

من زنده ام و زندگی را دوست دارم چون تمام زندگیم تو هستی...عاشقم و عشق را دوست دارم چون معشوقم تو هستی ... دلم دریاست و دریا را دوست دارم چون اقیانوسم تو هستی... دوست دارم دوست داشتن راچون تنها کسی که دوست دارم تو هستی...

دوست دارم♥

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:43 توسط ali davinchi| |

 

عشق

 

همین خنده های ساده توست

 

وقتی بـا تمـام غصه هایت میخنـدی

 

تـا من از تمـام غصه هایـم رهــا شوم...!!!

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:42 توسط ali davinchi| |

شراب هم به مستی ام حسادت می کند
آنگاه که خمار یک لحظه
دیدن تو می شوم . . .
.
.
.
آنقدر ها هم
روی وقار من حساب نکن…
قطب زمین هم که باشم
تو را که میبینم
یخ هایم آب میشود…
.
.
.
تمام لذتهای دنیا واسه زمانیه که اصلا انتظارشو نداری
ولذتی بالاترازدوست داشتن نیست، پس حالا که انتظارشو نداری:
” دوستت دارم”.
.
.
.
دلم برای لمس نگاهت سخت دلتنگی میکند ،
به کدامین بهانه حواسش را پرت کنم !
.
.
.
اگـــَـــــر دیوانگی نـیـسـت پَس چیست ؟
وقتی در این دُنیای بـه این بزرگـــی . . .
دلت فقط هـــــَـــــوای یک نفر را میڪُند…!
.

.
.
کجا هستی ؟ به آسمان نگاه کن ، بگذار دلخوشی ام این باشد که آسمانمان یکیست
.
.
.
حرف میزنی اما تلخ ! محبت میکنی ولی سرد !
چه اجباری است دوست داشتن من ؟
.
.
.
کاش جنس دلها از کاغذ بود نه از شیشه ! آری ، سوختن بهتر از شکستن است
.
.
.
پشت دیوار کج فاصله ها پنهانیم / غربت دل را به خدا میدانیم
گرچه دوریم ز هم با همه ی خاطره ها / به امید خبری تازه ز هم میمانیم
.
.
.
دلم کار دست است ، خودم بافتمش !
تارش را از سکوت ، پودش را از تنهایی ، همین است که “خریدار” ندارد
.
.
.
هرچه دلم را خالی میکنم باز پر میشود از تو ، چه برکتی دارد دوست داشتنت
.
.
.
دنیا فهمید خیلى حقیراست وقتی گفتم یک موی تورا به اونمیدهم
.
.
.
یــک لبخنـــدم را بسته بندی کرده ام …
برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم …
آنقدر تمـــــــــیز میخندم که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی …
.
.
.
دیگر اصلا اشک نمی ریزم ، نمیدانم دارم بزرگ میشوم یا سنگ
.
.
.
به هواى گرماى آغوشت چه بى محابا برهنه کردم احساسم را…
غافل از اینکه
این روزها هواى حوالى احساست
زمستان زمھریر است…
.
.
.
.
تراشکار ماهری شدم بسکه تو نیامدی و من برای دلم بهانه تراشیدم !
.
.
.
من باور دارم که دو انسان از قلبشان به هم متصلند،
و مهم نیست که چه کار می کنید،
که هستید و کجا زندگی می کنید؛
اگر مقدر شده که دو نفر با هم باشند،
هیچ مرز و مانعی بین آنها وجود نخواهد داشت.
(جولیا رابرتز)
.
.
.
خسته ام ! نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ، دل کنده ام
.
.
.
من بی تو یک بوسه ی فراموش شده ام ،
یک شعر پر از غلط ، یک پرنده ی بی آسمان ،
یک نسیم سرگردان ، یک رویای ناتمام
.
.
.
دستهایت را زیر تنهاییم ستون کن که من از آوارگی بی تو بدون میترسم …
.
.
.
با استناد به قانون جرایم رابطه ای ،
شما طبق مصادیق مجرمانه به علت دلبری و ایجاد دلتنگی
محکوم به حبس ابد در قلب اینجانب میباشید ،
دوران محکومیت شما از هم اکنون آغاز میگردد
.
.
.
آن کسی را که دوست داشتم آدم با گذشتی بود ، از من هم گذشت
.
.
.
اگر روزی رسیدی که من نبودم تمام وصیتم به تو این است :
” خوب بمان ” از آن خوب هایی که من عاشقش بودم … !!
.
.
.
خوش به حالت آدم ، خودت بودی و حوایت ، کسی نبود که حوایت را هوایی کند
.
.
.
تصمیمم را گرفته ام ….
از امشب…. تمام احساسی که به ” تو ” دارم را بیان می کنم…
می گویم که دوستت دارم , دلتنگتم , به آغوشت نیاز دارم !
به درک که مغرور میشوی ,
یا اینکه کمتر دوستم خواهی داشت و یا حتی ترکم می کنی و تنها می مانم !
مهم این است :
شاید فردایی نباشد , که عشقم را به پایت بریزم !
پس :
گل نازم عاشقانه و صادقانه ” دوستت دارم ” !
.
.
.
.
مــــیـدانــــــی ؟
همه را امـــتــحــــان کــــــــــــــرده ام !
قرص خــــواب و مـسکن
روانـشـنــــاس
خــــنـــده هـای زورکــــی . . .
هـنـدزفـری تـوی گـوش و گــــریــه کـردن
ســــیـگــــــــــــــار و مــشــروبـــــــــــ . . .
دوســتـــــــــــان جـــــدیــد. . .
دل من این حـــــــــرفـهـا حـــالـیـش نـمیشود !
آغــوشـتـــــــ را مـیـخـــــــــــواهـم . . .
بـــــــرگــــــرد . . .

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:40 توسط ali davinchi| |

من زندگی را دوست دارم 

ولی از زندگی دوباره میترسم

دین را دوست دارم 

ولی از کشیک ها میترسم 

قانون را دوست دارم 

ولی از پاسبان ها میترسم

عشق را دوست دارم 

ولی از زن ها میترسم

کودکان را دوست دارم 

ولی از اینه میترسم 

سلام را دوست دارم 

ولی از زبانم میترسم

من میترسم،پس هستم 

این چنین میگذرد روز و روزگار من

من روز را دوست دارم

ولی از روزگار میترسم

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:39 توسط ali davinchi| |

باز باران با ترانه،

میخورد بر بام خانه،

خانه ام کو؟

خانه ات کو؟

ان دل دیوانه ات کو؟

..... 

روزهای کودکی کو؟

فصل خوب کودکی کو؟

یادت اید روز باران،

گردش یک روز دیرین!

پس چی شد، دیگه کجا رفت؟

خاطرات خوب و شیرین!

در دل ان کوی بن بست، 

در دل تو ارزو هست؟

کودک خوشحال دیروز،

غرق در غم های امروز،

یاد باران رفته از یاد،

ارزوها رفته بر باد،

باز باران، باز باران...،

میخورد بر بام خانه،

بی ترانه، بی بهانه،شایدم،گم کرده خانه...!

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:37 توسط ali davinchi| |

نه تو میمانی و نه اندوه 

و نه هیچیک از مردم این ابادی....

 

به حباب نگران لب یک رود قسم 

 وبه کوتاهی ان لحظه ی شادی که گذشت...

 

غصه هم میگذرد ...

انچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

 

لحظه ها عریانند

به تن لحظه ی خود 

جامه ی اندوه مپوشان هرگز.....

 

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:37 توسط ali davinchi| |

اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت ...

دلگير مباش که نه تو گناهکاري نه او ......!!!

آنگاه که مهر می ‌ورزی مهربانيت تو را

اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت ...

دلگير مباش که نه تو گناهکاري نه او ......!!!

آنگاه که مهر می ‌ورزی مهربانيت تو را

زيباترين معصوم دنيا مي‌کند ...

پس خود را گناهکار مبين......

من عيسي نامي را ميشناسم که

ده بيمار را در يکروز شفا داد ...

و تنها يکي سپاسش گفت !!!

من خدايي ميشناسم كه ابر رحمتش به زمين و زمان باريده ...

يکي سپاسش مي گويد و هزاران نفر کفر.... !!!

پس مپندار بهتر از آنچه عيسي و خدايش را سپاس گفتند ...

از تو براي مهربانيت قدرداني ميکنند !!!

خوبي دليل جاودانگي تو خواهد شد ...

پس به راهت ادامه بده !!!

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:36 توسط ali davinchi| |

ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮕﻪ . . . .

ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﻧﯿﻮﻣﺪﻥ ﻣﻌﻠﻢ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻝ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺳﺮﻭﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻭﻝ
ﻫﻔﺘﻪ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻂ ﮐﺸﯽ ﮐﻨﺎﺭﺩﻓﺘﺮ ﻣﺸﻖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ آبی ﻭ ﻗﺮﻣﺰ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﭘﺎﮎﮐﻦ ﻭ ﮔﭻ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻌﻠﻢ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﻟﯿﻮﺍﻧﺎﯼ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﻓﻠﻮﺕ ﺩﺍﺷﺖ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻥ ....

ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﻱ ﺩﻟﺨﻮﺷﻴﻬﺎﻱ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ...:(

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:35 توسط ali davinchi| |

این روزهـــــا چـه قدر چشــمانم روشن می بینــــد ...
 
آن قــدر روشن!!
 
که با خود می پنـدارم که نکند یعقــــوب پیامبــــــر باشم ...
 
یعــقوب یه هنگام تماشـای یوسفـــش ..
 
امـا من یوســـف ندیده چشمــم روشـــن است ...
 
 
چشـــم روشن ، دل روشــــن به دنبـــــال دارد ...
 
و دل روشـــن ...
 
راه روشــــن ...
 
انشــــــــــــــــاا...
نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:35 توسط ali davinchi| |

ای نام تو بهترین سرآغاز   بی‌نام تو نامه کی کنم باز
ای یاد تو مونس روانم   جز نام تو نیست بر زبانم
ای کار گشای هر چه هستند   نام تو کلید هر چه بستند
ای هیچ خطی نگشته ز اول   بی‌حجت نام تو مسجل
ای هست کن اساس هستی   کوته ز درت دراز دستی
ای خطبه تو تبارک الله   فیض تو همیشه بارک الله
ای هفت عروس نه عماری   بر درگه تو به پرده داری
ای هست نه بر طریق چونی   دانای برونی و درونی
ای هرچه رمیده وارمیده   در کن فیکون تو آفریده
ای واهب عقل و باعث جان   با حکم تو هست و نیست یکسان
ای محرم عالم تحیر   عالم ز تو هم تهی و هم پر
ای تو به صفات خویش موصوف   ای نهی تو منکر امر معروف
ای امر تو را نفاذ مطلق   وز امر تو کائنات مشتق
ای مقصد همت بلندان   مقصود دل نیازمندان
ای سرمه کش بلند بینان   در باز کن درون نشینان
ای بر ورق تو درس ایام   ز آغاز رسیده تا به انجام
صاحب توئی آن دگر غلامند   سلطان توئی آن دگر کدامند
راه تو به نور لایزالی   از شرک و شریک هر دو خالی
در صنع تو کامد از عدد بیش   عاجز شده عقل علت اندیش
ترتیب جهان چنانکه بایست   کردی به مثابتی که شایست
بر ابلق صبح و ادهم شام   حکم تو زد این طویله بام
گر هفت گره به چرخ دادی   هفتاد گره بدو گشادی
خاکستری ار ز خاک سودی   صد آینه را بدان زدودی
بر هر ورقی که حرف راندی   نقش همه در دو حرف خواندی
بی‌کوه کنی ز کاف و نونی   کردی تو سپهر بیستونی
هر جا که خزینه شگرفست   قفلش به کلید این دو حرفست
حرفی به غلط رها نکردی   یک نکته درو خطا نکردی
در عالم عالم آفریدن   به زین نتوان رقم کشیدن
هر دم نه به حق دسترنجی   بخشی به من خراب گنجی
گنج تو به بذل کم نیاید   وز گنج کس این کرم نیاید
از قسمت بندگی و شاهی   دولت تو دهی بهر که خواهی
از آتش ظلم و دود مظلوم   احوال همه تراست معلوم
هم قصه نانموده دانی   هم نامه نانوشته خوانی
عقل آبله پای و کوی تاریک   وآنگاه رهی چو موی باریک
توفیق تو گر نه ره نماید   این عقده به عقل کی گشاید
عقل از در تو بصر فروزد   گر پای درون نهد بسوزد
ای عقل مرا کفایت از تو   جستن ز من و هدایت از تو
من بددل و راه بیمناکست   چون راهنما توئی چه باکست
عاجز شدم از گرانی بار   طاقت نه چگونه باشد این کار
می‌کوشم و در تنم توان نیست   کازرم تو هست باک از آن نیست
گر لطف کنی و گر کنی قهر   پیش تو یکی است نوش یا زهر
شک نیست در اینکه من اسیرم   کز لطف زیم ز قهر میرم
یا شربت لطف دار پیشم   یا قهر مکن به قهر خویشم
گر قهر سزای ماست آخر   هم لطف برای ماست آخر
تا در نقسم عنایتی هست   فتراک تو کی گذارم از دست
وآن دم که نفس به آخر آید   هم خطبه نام تو سراید
وآن لحظه که مرگ را بسیجم   هم نام تو در حنوط پیچم
چون گرد شود وجود پستم   هرجا که روم تو را پرستم
در عصمت اینچنین حصاری   شیطان رجیم کیست باری
چون حرز توام حمایل آمود   سرهنگی دیو کی کند سود
احرام گرفته‌ام به کویت   لبیک زنان به جستجویت
احرام شکن بسی است زنهار   ز احرام شکستنم نگهدار
من بیکس و رخنها نهانی   هان ای کس بیکسان تو دانی
چون نیست به جز تو دستگیرم   هست از کرم تو ناگزیرم
یک ذره ز کیمیای اخلاص   گر بر مس من زنی شوم خاص
آنجا که دهی ز لطف یک تاب   زر گردد خاک و در شود آب
من گر گهرم و گر سفالم   پیرایه توست روی مالم
از عطر تو لافد آستینم   گر عودم و گر درمنه اینم
پیش تو نه دین نه طاعت آرم   افلاس تهی شفاعت آرم
تا غرق نشد سفینه در آب   رحمت کن و دستگیر و دریاب
بردار مرا که اوفتادم   وز مرکب جهل خود پیادم
هم تو به عنایت الهی   آنجا قدمم رسان که خواهی
از ظلمت خود رهائیم ده   با نور خود آشنائیم ده
تا چند مرا ز بیم و امید   پروانه دهی به ماه و خورشید
تا کی به نیاز هر نوالم   بر شاه و شبان کنی حوالم
از خوان تو با نعیم‌تر چیست   وز حضرت تو کریمتر کیست
از خرمن خویش ده زکاتم   منویس به این و آن براتم
تا مزرعه چو من خرابی   آباد شود به خاک و آبی
خاکی ده از آستان خویشم   وابی که دغل برد ز پیشم
روزی که مرا ز من ستانی   ضایع مکن از من آنچه مانی
وآندم که مرا به من دهی باز   یک سایه ز لطف بر من انداز
آن سایه نه کز چراغ دور است   آن سایه که آن چراغ نوراست
تا با تو چو سایه نور گردم   چون نور ز سایه دور گردم
با هر که نفس برآرم اینجا   روزیش فروگذارم اینجا
درهای همه ز عهد خالیست   الا در تو که لایزالیست
هر عهد که هست در حیاتست   عهد از پس مرگ بی‌ثباتست
چون عهد تو هست جاودانی   یعنی که به مرگ و زندگانی
چندانکه قرار عهد یابم   از عهد تو روی برنتابم
بی‌یاد توام نفس نیاید   با یاد تو یاد کس نیاید
اول که نیافریده بودم   وین تعبیه‌ها ندیده بودم
کیمخت اگر از زمیم کردی   با زاز زمیم ادیم کردی
بر صورت من ز روی هستی   آرایش آفرین تو بستی
واکنون که نشانه گاه جودم   تا باز عدم شود وجودم
هرجا که نشاندیم نشستم   وآنجا که بریم زیر دستم
گردیده رهیت من در این راه   گه بر سر تخت و گه بن چاه
گر پیر بوم و گر جوانم   ره مختلف است و من همانم
از حال به حال اگر بگردم   هم بر رق اولین نوردم
بی‌جاحتم آفریدی اول   آخر نگذاریم معطل
گر مرگ رسد چرا هراسم   کان راه بتست می‌شناسم
این مرگ نه، باغ و بوستانست   کو راه سرای دوستانست
تا چند کنم ز مرگ فریاد   چون مرگ ازوست مرگ من باد
گر بنگرم آن چنان که رایست   این مرگ نه مرگ نقل جایست
از خورد گهی به خوابگاهی   وز خوابگهی به بزم شاهی
خوابی که به بزم تست راهش   گردن نکشم ز خوابگاهش
چون شوق تو هست خانه خیزم   خوش خسبم و شادمانه خیزم
گر بنده نظامی از سر درد   در نظم دعا دلیریی کرد
از بحر تو بینم ابر خیزش
نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:29 توسط ali davinchi| |

روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.
ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.
بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.
کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.
کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.
کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد."

پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد.
بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد.
کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.
پس پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟"
پسرک پاسخ داد، "من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم."

ذهن وقتی که در آرامش باشد بهتر از ذهنی که پر از مشغله است فکر میکند.
هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد و در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد کرد زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید.

 

نوشته شده در چهار شنبه 22 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:23 توسط ali davinchi| |

نوشته شده در شنبه 18 آبان 1392برچسب:,ساعت 13:27 توسط ali davinchi| |

نوشته های خنده دار کوتاه جالب


نقشه هایی که من تو دبیرستان در فرار کردن ازمدرسه داشتم
مایکل اسکوفیلد توی فرار از زندان نداشت
من حیف شدم!
 

**********جملات کوتاه طنز***********
 

نمی دونم چه حکمتیه
اینا که میرن بدنسازی اصرار دارن که اصلا سردشون نمی شه!


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
ملت چه بیکارن !
یکی مزاحم میشد هی اس هی زنگ…جواب نمیدادم که بیخیال شه…
دیگه تماس نگرفت
بعد چند روز اس داده  :
ببخشید من چند روز مزاحمتون نشدم کار داشتم دستم بند بود ، شرمنده،چه خبر؟


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
تا خودکار رو دستت میگیری میخوای درس بخونی
میبینی استعدادت کمتر از پیکاسو و ﺍﺳﺘﺎﺩ فرشچیان نیست!


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
هیچ کس ادامس شیک رُ واسۀ وجودش نمی خواد …
سرنوشت آدامس شیک ؛ بقیه پول بودنِ !


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
بوی شوم امتحان آید همی /  یارصفر مهربان آید همی
ما ز تعلیم و تعلم خسته ایم / دل به امید تقلب بسته ایم
مابرای کسب مدرک آمدیم /  نی برای درک مطلب آمدیم
(ایام جانسوز امتحانات برشما دانشجویان و دانش آموزان کوشا تسلیت!)


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
رفیق داداشم رفته بود مصاحبه برای استخدام:
+ امسال سال چیه؟
- نهنگ
+ پاشو برو به بعدی بگو بیاد تو


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
خدا کنه تا بیشتر از ۹ ساله دیگه زنده بمونیم و بریم تو سال ۱۴۰۰
بعد هی بگیم : شماها یادتون نمیاد ما صده سیصدیا …
خیلی فاز میده ؛ حس آثار باستانی بودن به آدم دست میده …


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
به کافه چی گفتم همان همیشگی . . .
نگاه سنگینش را به چشمانم انداخت و گفت : خفه بابا ، مثه آدم بگو چی می خوری ؟!


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
از تفریحات من تو دوران بچگی این بود که اب بریزم رو بخاری
صدای ” تـسس ” بده خرکیف بشم
اون موقه آیپد نبود که بازی کنیم ، با این چیزا سرگرم میشدیم !


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
بچه های دانشگا رو از روی محل نشستن سر کلاس طبقه بندی میکنم.
ردیف اول :حال به هم زن
وسطی ها :یه سلام علیکی داریم
ته کلاس :دمشون گرم.
اونایی که اصن کلاس نمیان: اینا رفیقمن


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
در خونه رو میزدن!
دخدر داییم ۵ سالشه!
جواب داد : کیه!؟
زن همسایه مون پشت در به شوخی گفت: منم منم مادرتون!
من رفتم در رو باز کردم, بنده خدا میخواس سکته کنه!
گفت : ببخشید مادرتون هستن؟ گفتم : نع ، فقط من و حبه انگور هستیم


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
خیلی بده یه آهنگ عشقولانه یاده ۵ ۶ نفر بندازتت تمرکزتو رو آهنگ از دست میدی !


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
کار از فرهنگ سازی گذشته
باس منقرض شیم یه گونه جدید بیاد !


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
شمام وقتی یه ادکلن گرون قیمت میخرین ، هربار که استفاده میکنین
یه نگا بهش میندازین که یه وقت تموم نشه؟!
یا من فقط اینجوریم!؟


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
یکی نیست به بعضیا بگه انقدر به اون تیپ و قیافت نناز
 ما به اون آدامس ۵۰ تومنیا هم میگیم شیـــــــــک  !


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
رفتم کتاب فروشی میگم بوف کور دارین؟
میگه کتابشو؟
گفتم : پ ن پ خودشو ، یه فرد خیر پیدا شده که حاضر تمامِ هزینه های درمانشو متقبل شه…..!


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
بعضی دخترا اصلا” گریه نمیکنن حتی اگه شکست عشقی بخورن
نه اینکه سنگ باشن نه
ریمل گروونه !


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
دیشب سوار پورشه ام شده بودم و توخیابون دور میزدم باهاش
یهو یکی پرید جلو ماشین تا خواستم ترمز کنم پام گرفت به لحاف و پاره شد!


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
یکی از بهترین احساس های دنیا :
از خواب بیدار بشی و نگران این باشی که الان وقت بیدار شدنت بوده
ولی ببینی که هنوز ۲ ساعت مونده و میتونی بازم بخوابی …
خداییش بد میگم !؟


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
اصلا شور و شعف خاصی توی جمله “دیدی گفتم” وجود داره !
لامصب یه جور احساس دانایی خفن به آدم دست میده اون لحظه !


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
با دختری که میگه “میسیییی” به جای “مرسی” باید درجا قطع رابطه کرد
چون تا بیای براش توضیح بدی که نگو “میسییی”
بهت میگه “چلااااااا؟؟”


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
رفیقم رفته دسشویی -یهو داد زد “واااااایییی”
گفتم چی شد؟ گفت :”مسواکم افتاد تو اون سوراخه!
بهش گفتم خونسرد باش بابا -فک کردم چی شده!
دیدم خیلی خونسرد اومد مسواکشو شست -گزاشت دهنش!
–نمیدونستم اینقد حرفام تاثیر گذار میتونه باشه  !


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
یکی از اعصاب خورد کن ترین کارایی که یه پدر و مادر میتونن
بکنن اینه که وقتی پای کامپیوتر نشستی بیاد پشتت وایسه
و الکی دنبال یه چیزی بگرده !


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 
آقا تا دیروز فک میکردم فقط منم که میرم توالت ۳۰ نفر به گوشیم زنگ میزنن
دیروز رفتم یه توالت عمومی
یه لحظه فکر کردم اومدم مخابرات
یکیشون که فکر کنم تو توالت چند تا معامله با گوشی انجام داد !


**********جملات کوتاه طنز***********
 
 

یکی از شیرین ترین لحظه های دوران مدرسه این بود که
ناظم یا معلم پرورشی سر زنگ ریاضی میومد در کلاس
 میگفت بچه های گروه سرود میتونن برن!
یادش گرامی باد

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:36 توسط ali davinchi| |

ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:

اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید.

اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید.

اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم؛ شماره 6 را فشار دهید.

اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم؛ شماره 7 را فشار دهید.

اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید.

اگر پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید.

اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید،
بگویید، ما داریم گوش می کنیم ...

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:33 توسط ali davinchi| |


Power By: LoxBlog.Com